کلبه یه تنهایی
by : x-themes

 

یه روز یکی دید گل رو خواست بچینه تاج سر رو

تیزیه تیق هارو که دید عقلش بهش گفت که نرو

گل به خاک گفت چرا نمی شی تو از من جدا

برو میخوام تنها باشم تو خیلی زشتی بخدا

یه صبح سرد خیلی زود بوته یه خار اونجا نبود 

با همه یه عشقی که داشت با دلی که شکسته بود

چشم های گل که وقتی دید دستی اونو از شاخه چید

نگاه گل هرجا که گشت بوته یه خار رو ندید


†ɢα'§ : یه روز,
دو شنبه 13 آذر 1391 21:24 |- [̲̲̅̅a̲̲̅̅r̲̲̅̅a̲̲̅̅s̲̲̅̅h̲̲̅̅] -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد